ببین من حالم خوب نیست ولی نمیخوام تو هم ناراحت شی. ولی خب میبینم کمکم چقدر دور شدن و تموم شدن و اینا عجیبه برام اینبار. هیچوقت نبود. یعنی تاحالا توی زندگی اذیت نشده بودم از اینکه ببینم یه آدمیتوی طول زمان کمکم دیگه دوستم نداره. میدونم میگی «دارم» یا «واقعاً دوست دارم من.» ولی خب گول زدن چیه. چرا خودمون رو گول بزنیم. امروز بارون میاومد و میآد نمیدونم فهمیدی یا نه. اولین بار بود که بارون میاومد و توی گیشا راه رفتم و قرار نبود بعدش برگردم کارون. یاد پارسال افتادم. یه شبی بود که توی خیابون اصلی گیشا داشتیم راه میرفتیم و یه بارون خیلی عجیب غریب میاومد شبیه سیل. یادته؟ میخواستی برای مامانت گل بخری. بعد خب ببین من آدمیم که زورم و عرضهم زیاد نیست. میدونم در نظر تو دوستداشتن الان فقط اینه که خب اوکی بیا جایی که من میرم. میخواستم بتونم. ولی خب. میدونم میگی دراماست. یعنی خب هست دیگه. الکل اینطوریه که آدم یکم گلوش داغ میشه. بعد پلکهاش داغ میشه. بعد سرش گیج میره. و خب اینا همهش دراماست. بعد ولی به نظرم هروقت به این فکر میکنم که دوستت داشتم یاد اون شب میافتم. تو رفته بودی توی گل فروشی و خیلی بارون میاومد. بعد من بیرون گلفروشی واستاده بودم. تا سوراخ کونم آب رفته بود. بعد داشتم نگات میکردم و فکر میکردم تو واقعاً دوستم داری. و خب حالم خیلی خوب بود. امشب یاد اون موقع افتادم. میدونم هروقت مسیجهام رو میبینی حالت چطوری میشه واقعاً. میگم میدونم چون خودم همینطوری بودم یه بار. دروغ چرا. بذار بهت بگم. دو سال پیش که با اون اکس موخر کات کردم، اینطوری بود که واقعاً اذیت شده بودم. برام خیلی هم جدی نبودها. یه مدت که گذشت و من تو رو دیدم. و اینطوری بودم که دلم میخواست با تو باشم. بعد اون میخواست برگردیم. من دیگه دوستش نداشتم. تو رو دوست داشتم واقعاً. یعنی اینطوری بودم که چقدر احمق بودم و کاش همون چارسال پیش تو رو دیده بودم و اوکی شده بودیم. حالا. ولی همینطوری بود وضع. میاومد مسیج میداد و کلی مینوشت. یه سریاش رو توی اون اپ ناشناس مینوشت. و من تخمم نبود واقعاً. یعنی نمیدونم چطور توضیح بدم. ناراحت نمیشدم. عذاب وجدان میگرفتما. برای همین میفتم بهت یکم صبر کن. ولی واقعاً اذیت نمیشدم. دغدغهم نبود. اون درمورد نمیدونم لکهی روی سقفی که توی فلانجا دیده بودیم صحبت میکرد. سی خط. من مینوشتم ردیفه. باشه. راستش حتی نمیخوندم. تا اینکه خب یه جایی حالش خوب شد و رفت. یه جاهایی حالم بد میشد حالا. همون عذاب وجدانی که تو میگی. همهی اینا رو گفتم که بگم دنیا اینشکلیه. میدونم. حسهای الان تو رو هم میدونم. و این رو هم میدونم که هدفم ناراحت کردنت نیست. هدفم منصرف کردنت از رفتن و اینا هم نیست. فقط توی گه دستوپا میزنم. برای چیزی که زندگیم رو روش ساختم و الان دیگه هیچی ازش نمونده. وگرنه من قبلنا خیلی غرورمند بودم بابا. گریه نمیکردم. چسنالهی عاشقانه و دراما نمیکردم. پنیر روزانه میدیدم تویهایپر بغضم نمیگرفت. برای کسی اینقدر نمینوشتم توی زندگیم. یعنی فکر کنم یه بار مثلاً توی زندگیم توی چت یه نفر اینقدر طولانی تایپ کردم اونم برای گولزدنت بود.
حضور تیم صبامهر در دیدار مقابل پیشکسوتان در هاله ای از ابهام قرار دارد. بازدید : 578
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 2:37